بهانه اول مهر و بوی ماه مدرسهــــ ...
عجب روزهایی بود تب و تاب و ذوق و شوق اخر تابستون برای شروع مدرسه... یاد کتاب های نو که هلاک بوی تازگی اش هستم بخیر نیمکت هامون بعضا درست و حسابی هم نبود ولی من آرزومه دوباره روی همون نیمکت های چوبی کهنه بشینم نمیکت ها ی که باید سه نفری می نشستیم دلم برای معلم های عزیزم تنگ شده برا مهربونیشون برا دعوا کردنشون برای کلمه به کلمه ای که بهمون یاد دادن دلم برای هم کلاسی هام تنگ شده برای نگاه مهربون و مظلومشون تنگ شده ماها مثل بچه های این دوره زمونه نبودیم واقعا بچه بودیم از دنیای بزرگترا بی خبر بودیم و سر زبون دار نبودیم واقعا بچه بودیم دلم برای دعای اول صبح سر صف تنگ شده...از جلو نظام گفتن هامون... ...